جوان ايراني
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

داستان خیلیییییییییییییییی کوتاه

2 مشترك

اذهب الى الأسفل

داستان خیلیییییییییییییییی کوتاه Empty داستان خیلیییییییییییییییی کوتاه

پست من طرف sara 2009-12-04, 09:51

بچه ها در نهارخوری مدرسه به صف ایستاده بودند سر میز یک سبد سیب بود که روی ان نوشته بود:فقط یکی بردارید خدا ناظر شماست
در انتهای میز یک سبد شیرینی و شکلات بود یکی از بچه ها روش نوشت:هر چنتا میخواین بردارید خدا مواظب سیب هاست



یک روز یک دختر کوچک در به مادرش نگاه میکرد ناگهان متوجه چند تار موی سفید در بین موهای مادرش شد از مادرش سوال کرد:چرا بعضی از موهای شما سفیده؟
مادرش گفت:هر وقت تو کاره بد میکنی یکی از موهای من سفید میشود . دختر کوچولو گفت: حالا میفمم چرا همه ی موهای مامان بزرگ سفیده
( a9 منم تو این سایت یه چیزی گفتم a9 )
sara
sara
.
.

تعداد پستها : 285

امتياز كاربر : 553

تاريخ عضويت : 2009-10-25

جنسيت : ذكر


ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون مهربون
جوايز اخذ شده:

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

داستان خیلیییییییییییییییی کوتاه Empty رد: داستان خیلیییییییییییییییی کوتاه

پست من طرف mohamad 2009-12-04, 11:48

خیلی خوشم اومد مرسی ab1
حالا چرا موهای من سفید میشن من که بچه ندارم؟ a18
mohamad
mohamad
.
.

تعداد پستها : 236

امتياز كاربر : 382

تاريخ عضويت : 2009-11-28

جنسيت : ذكر

متولد : 1982-12-29

سن : 41

شهر : تبریز


ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من:
جوايز اخذ شده:

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد