جوان ايراني
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

فصل دوم (قسمت اول)

اذهب الى الأسفل

فصل دوم (قسمت اول) Empty فصل دوم (قسمت اول)

پست من طرف ayshin 2010-03-31, 16:08

فرادرمانی



جان‌ها
در اصل خود عيسي دَمند
يك
زمان زخمند و گاهي مرهمند
گر حجاب
از جان‌ها بـرخاستـي گفت
هر جاني، مسيـح آسـاستـي
(مولوي، مثنوي، دفتر اول)
........................
........................
پس‌به‌صورت آدمـي فـرع جـهان وز
صفـت اصل جهان، اين‌را‌ بدان
ظاهرش را پشـه‌اي آرد بـه چرخ باطنش باشد
محيط هفـت چـرخ
(دفتر چهارم)
فرادرماني،
نوعي درمان مكمل است، كه ماهيتي كاملاً عرفاني دارد و شاخه‌اي از
«عرفان كيهاني (حلقه)»
به‌شمار مي‌آيد. اين رشته با قدمتي سي‌ساله، بنابر
ادراكات شهودي استوار بوده، توسط نگارنده (محمدعلي طاهري) بنيان‌گذاري شده
و اصول آن با عرفان ايران به‌طور كامل منطبق است. در اين شاخه‌ي درماني،
بيمار توسط فرادرمانگر به
شبكه شعور كيهاني (شبكه‌ي
آگاهي و هوشمندي حاكم بر جهان هستي - شعور الهي) متصل شده و موردكاوش (اِسكن)
قرار مي‌گيرد و ضمن ارائه‌ي اطلاعاتي از نحوه‌ي اتصال خود، از طريق ديدن
رنگ‌ها، نورها، احساس حركت و فعاليت نوعي انرژي در بدن و همچنين از طريق
گرم شدن، درد گرفتن، تيركشيدن، ضربان زدن، تشنج وغيره، اعضاي معيوب و تنش
دار بدن او مشخص شده و به‌اصطلاح اِسكن و با حذف علايم، روند درمان آغاز
مي‌شود.



منظور
از كاوش(اِسكن)،
زير ذره بين قرار گرفتن وجود بيمار است، كه دراين‌صورت سابقه‌ي
بيماري گذشته و فعلي بيمار آشكار شده، با به جريان افتادن
پرونده‌ي بيماري‌ها، بيرون‌ريزي
آغاز مي‌شود. اين پرونده‌ها ممكن است مربوط به‌جسم، روان،
ذهن و ساير بخش‌هاي وجودي بيمار باشد كه بايد با
صبر و حوصله اجازه داده شود تا
بيرون‌ريزي‌ها
خاتمه يابد و درمان اساسي
رخ دهد.
· نكته‌ي مهم:
بيرون‌ريزي، رو آمدن سابقه بيماري‌ها و بيرون ريختن آن‌هاست.
سابقه‌ي بيماري‌ها ممكن است حتي متعلق به دوران جنيني، طفوليت، بيماري‌هاي
كنوني آشكار و يا نهان فرد باشد. و همچنين ترس‌هاي نهفته، گره‌ها و
تنش‌هاي رواني، نابساماني‌هاي ذهني و.... .
اسكن به‌صورتي
همه‌جانبه روي جسم، روان و ذهن فرد انجام مي‌شود. در اسكن، گاه علايمي
بروز مي‌كند كه آمادگي‌هاي بدن را براي ابتلا به بيماري‌هايي نشان مي‌دهد
كه احتمالاً در آينده بروز خواهند كرد.
براي مثال، بروز لرزش شايد
نشانگر آمادگي فرد براي ابتلا به پاركينسون باشد و يا درد در ناحيه قلب و
يا ضربان غيرعادي كه فرد در اين مورد سابقه‌اي نداشته، بيانگر وجود مشكلاتي
در ناحيه‌ي قلب است كه به‌دنبال اسكن رفع
مي‌شود.
در اين شيوه‌ي نگرش،
براي درمان انسان به همه‌ي اجزاي وجودي او توجه مي‌شود و كل وجود
بيمار به‌طورهم زمان در ارتباط با شبكه‌ي شعور كيهاني قرار مي‌گيرد تا با
صلاحديد هوشمندي، نسبت به رفع اختلال در اجزاي مختلف، كارهاي لازم توسط
شبكه صورت گرفته و فرد مراحل درمان را طي كند. نام فرادرماني از آن‌جا بر
روي اين شاخه گذاشته شده كه از ديدگاهي به نام «فراكل‌نگري» ناشي شده است.
اين
مكتب درماني، براي درمان همه‌ي انواع بيماري‌ها مي‌تواند
مؤثر باشد و درمانگر اجازه ندارد كه نوعي از بيماري‌ها
را غيرقابل علاج بداند، زيرا درمان توسط «شبكه» صورت مي‌گيرد و نه
فرادرمانگر؛ لذا براي شعور و هوشمندي كيهاني
هر نوع اصلاح و رفع هر اختلالي در بدن به‌آساني امكان‌پذير است.شبكه‌ي
شعور كيهاني، مجموعه‌ي هوش، خِرد و يا
شعورحاكم بر جهان هستي است
كه به آن آگاهي نيز گفته
مي‌شود و يكي از سه عنصر موجود در جهان هستي است. سه عنصر فوق عبارت است
از: ماده[b]، انرژي[b] و آگاهي.[/b][/b]
نظر به
اين‌كه آگاهي نه ماده است و نه انرژي؛ بنابراين بُعد زمان و مكان نيز بر آن حاكم نبوده و درمان به كمك اين
شبكه از راه دور و نزديك امكان‌پذير است.


همچنين
آگاهي، فاقد كميت بوده و قابل اندازه‌گيري نيست، همان‌گونه كه ذكر شد،فقط با ايجاد انگيزش‌هايي در بدن
بيمار، نقطه‌ي اثر آن آشكار
مي‌شود. بنابراين درمانگر نمي‌تواند از بابت قدرت آن، چيزي را به
خود نسبت دهد.
· نكته‌ي مهم در اين مكتب اين است كه برخلاف خيلي از روش‌ها
(مانند پولاريتي درماني)، درمان توسط درمانگر انجام نشده، بلكه از طريق
اتصال به شبكه‌ي شعور كيهاني صورت مي‌گيرد و درمانگر تنها نقش يك رابط را
بازي مي‌كند، تا حلقه‌اي به‌نام
«حلقه‌ي وحدت» كهحلقه‌اي بسيار هوشمند است، تشكيل و فيض رحمت‌عام
الهي در آن‌جاري شود و درمان صورت گيرد. شرط اساسي براي نتيجه گرفتن از
فرادرماني، حضور بي‌طرفانه فرد در اين حلقه است كه به‌صورت يك
«شاهد و نظاره‌گر» در اين حلقه شركت داشته باشد. داشتن ايمان‌واعتقاد
نسبت به فرادرماني براي حضور در حلقه به‌هيچ‌وجه لازم نيست. با توضيح فوق
مشخص مي‌شود كه درمان به انرژي و مهارت فرادرمانگر بستگي نداشته، نيازي به
داشتن استعداد، قدرت و انرژي خاصي نيست، بلكه توسط هوشي بسيار برتر، هدايت و
رهبري مي‌شود و قابليت‌هاي فردي تأثيري در انجام درمان ندارد؛ در نتيجه
درمانگر نيز دچار هيچ نوععارضه‌اي مانند خستگي و تحليل جسمي نشده و نيازي
به جبران انرژي از طبيعت و غيره را نخواهد داشت.در ضمن، وجود لايه‌ي محافظ،
درمانگر را از خطر «تشعشع شعور معيوب سلولي»وساير
تشعشعات منفي بيمار و موجودات غيراُرگانيك محافظت مي‌كند.
درمان براي بيمار به‌عنوان يك حركت عرفاني براي متحول كردن او به‌كار گرفته مي‌شود، زيرا در اين مكتب
شفاي جسم بدون تحولات مثبت دروني
،
فاقد ارزش‌هاي لازم است و اتصال بيمار به شبكه‌ي شعور الهي، توجه او را به
منبعي هوشمند جلب كرده و زمينه‌ي ايجاد تحولات دروني را براي او فراهم
مي‌كند.



ساقيا بده جامي، زان شراب روحاني تا دمي بياسايم، زين حجاب جسماني
(شيخ بهايي)
· نكته‌ي خيلي مهم: سن،
جنسيت، ميزان تحصيلات، مطالعات، معلومات، تعاليم و تجارب عرفاني و فكري
مختلف، استعداد و لياقت‌هاي فردي و... همچنين نحوه و نوع تغذيه، ورزش، رياضت و...
هيچ‌گونه تأثيري در كار با
شبكه‌ي شعور كيهاني ندارند،زيرا اين
اتصال و برخـورداري
از مـدد آن،فيض و رحمت‌عام الهي بوده كه بدون استثنا شامل حال همگان است.
بيا كه دوش به مستي، سروش عالم غيب نـويـد داد كه عام است، فيض رحمـت او
(حافظ)
در اين
مكتب فرد از تمام توانايي‌ها و قابليت‌هاي فردي كاملاً خلع سلاح
شده و بدون داشتن هر‌گونه وسيله و روشي كه بتواند آن را به خود نسبت دهد،
با تفويض اتصال و لايه‌ي محافظ،
اقدام به درمانگري مي‌كند و در اين راستا، براي درمان و
درمانگري از هيچ نوع تمركز، تصور و تخيل، ذكر و
مانترا، ترسيم سمبل، نماد و طلسم،
تلقين و روش‌هاي خود هيپنوتيزم و... استفاده نمي‌شود.
در اين
بينش، اعتقاد بر اين است كه انسان در
اين رابطه مي‌تواند از توانمندي‌هاي معنوي بسيار
زيادي برخوردار باشد كه توان درمانگري يكي ازآن‌هاست. از اين اتصال مي‌توان
در شناخت گنج‌هاي دروني بهره‌برداري نمود، و به روشن‌بينيرسيد كه به معناي روشن ديدن و اشراق است و رسيدن به درك و فهم روشن از جهان هستي. همچنين زمينه‌ي ارتقاءروح‌فردي و روح‌جمعي
جامعه فراهم مي‌شود كه اين خود مي‌تواند باعث اعتلاي انسان شده و از درد و رنج او بكاهد؛ زيرا
درد و بيماري شايسته‌ي انسان،
همان اشرف مخلوقاتي كه خداوند براي خلق او به خود تبريك گفت،
نيست و تلاش براي رهايي از درد، رنج، خفت و خواري، نه تنها كارمايي (عكس‌العمل منفي) براي او به‌وجود نمي‌آورد،
بلكه مهار آن، جزيي از رسالت انسان نيز هست؛ به‌خصوص اين‌كه علت برخي از درد‌ها و بيماري‌ها تنها ناشي از نحوه‌ي زندگي، طرز
فكر و بينش‌هاي غلط و از همه مهم‌تر دور افتادن انسان از رحمانيت الهي است.

در اين مكتب، كارها فقط با
كمك حلقه‌هاي رحمت‌عام اوست كه انجام مي‌شود و بدون
بهره‌مندي از آن، هيچ كاري نيست كه فرد بتواند انجام دهد، لذا
در اين رابطه فرد به‌طور كامل، خلع سلاح شده و به‌هيچ‌عنوان كاري انجام
نمي‌دهد كه بتواند انجام درمان را به خود منتسب كند؛
بنابراين، در فرادرماني به اداي ذكر و
مانترا، تخيل و تصور و تجسم، ترسيم سمبل و اشكال نمادين، تلقين و
روش‌هاي خود هيپنوتيزم و... نيازي نيست. اثبات اين
موضوع بسيار ساده است، زيرا همه مي‌توانند ملاحظه كنند كه بدون استفاده از
اين روش‌ها نيز درمان صورت مي‌گيرد. در اين راستا هيچ چيزي قابل اضافه كردن
به فرادرماني نيست.
ممكن است كساني بخواهند با
اضافه كردن تشريفات، اداها، جملات، تعاريف كلي و جزيي و يا با اعلام
اين‌كه، يك يا چند بند از اصول فرادرماني را قبول ندارند، براي خود ايجاد شاخه و روش كنند؛
اما با برداشتن و حذف تعريف‌هاي آنان و يا كم كردن الحاقات آن‌ها به خوبي
مشاهده مي‌كنيم كه كماكان فرادرماني انجام مي‌شود و با وجود تغييرات وارد
شده، اصل موضوع همچنان ثابت است، لذا اين آزمايش بهترين روش آشكار‌سازي
شيوه‌ي متقلبين و بدعت‌گزاران و افراد فرصت‌طلب است كه براي هميشه مديون
باقي‌مانده و عمل آن‌ها به‌عنوان خيانت در امانت همواره چهره‌ي زشت خود را
نشان خواهد داد (صرف‌نظر از عواقب آسماني).

در
فرادرماني، فرادرمانگر و بيمار فقط
با اتصال به شبكه‌ي شعور كيهاني و
تسليم شدن در مقابل آن، از رحمت‌عام الهي
برخوردار شده و قادر به انجام درمان مي‌شوند
و در اين رابطه، فقط نقش شاهد
را بازي مي‌كنند.

ز مي‌ بنيوش و دل، در شاهدي بند كه حُسـنـش، بسته‌ي زيور نباشد
(حافظ)
آن‌چه
را كه انسان در اين
حلقه‌ها به دست مي‌آورد؛ روزي
آسماني
محسوب شدهو مي‌تواند از آن به ديگران هم انفاق كند مِما رَزَقناهُم
ينفِقوُن).

نظر به اين‌كه در
فرادرماني، در واقع مسيري عرفاني طي مي‌شود با مسايلي برخورد
مي‌شود كه زبان خاص خود را دارد كه در تئوري مطرح و در عمل اثبات مي‌شود.
نتيجه‌ي نهايي اين‌كه
فرادرماني هدف
نيست، بلكه وسيله‌اي است كه به
كمك آن به خودشناسي نايل شويم و هدف اصلي، رسيدن به كمال و ايجاد تحولات
فردي است.

هوشمندي نه
قابل سنجش است و نه قابل رؤيت؛ بنابراين ما فقط مي‌توانيم اثرات آن را در
بدن متوجه شده و گزارش دهيم.
فرد
درحالت اتصال، فقط شاهد و ناظر بوده تا مشاهده كند كه هوشمندي بر روي وجود
او چه كاري انجام مي‌دهد و در اين‌صورت هيچ‌گونه مداخله‌اي در انجام كار
اسكن نمي‌كند. براي مثال كسي كه زخم معده دارد، توجه خود را فقط به معده‌ي
خود معطوف نمي‌كند زيرا ممكن است كه بيماري او روان تني باشد و صلاحديد
شعور و هوشمندي اين باشد كه از روان فرد، اسكن را شروع كند پس نبايد
اعمال‌نظر و مداخله كرده و حواس خود را فقط به درد و عضو دردمند معطوف كرد.
از اين رهگذر اتفاق خوبي مي‌افتد كه آن را «حذفِ من» ‌مي‌ناميم
كه در طي آن فرد موفق مي‌شود تا خود را كنار گذارده و از مظاهر «من
و منيت»
فاصله بگيرد
و اين موضوع تمريني مقدماتي مي‌شود براي حذف من، زيرا ما عادت نكرده‌ايم
كه دركارها مداخله نكنيم و فقط ناظر باشيم. براي اطمينان از بهره‌برداري
كامل از هوشمندي و اين‌كه تنها اين هوشمندي است كه كارها را انجام مي‌دهد،
همه تخصص‌هاي فردي، تكنيك‌ها و غيره را كنار گذارده و فقط «ناظر و شاهد»
انجام امور مربوط به فرادرماني مي‌شويم.



فراكل‌نگري
فراكل‌نگري
نگرشي است به انسان كه بسيار كل نگر بوده و ديدگاهي
كاملاً عرفاني است كه در آن انسان به وسعت جهان هستي ديده
مي‌شود، نه فقط مشتي گوشت و پوست و استخوان.

جهان انسان شـد و
انسان جهـانـي از ايـن پـاكيزه‌تـر نبـود بيـانــي
(شيخ محمود‌شبستري)
و يا:
پس به‌صورت، عـالـم اصغـر تـويي پس به معنـي، عـالـم اكبر تـويـي
(مولانا)
در اين
ديـدگـاه، انـسان مـتـشكل است از كالبدهاي مختلف مانند: كالبد
فيزيكي، كالبد رواني، كالبد ذهني، كالبد اختري
و كالبدهاي ديگر و نيز مبدل‌هاي
انرژي گوناگون كه به‌اصطلاح به آن‌ها «چاكرا» گفته مي‌شود و نيز كانال‌هاي
انرژي مختلف، از جمله كانال‌هاي محدود و مسدود چهارده‌گانه در بدن كه در طب
سوزني مطرح است، همچنين حوزه‌هاي مختلف انرژي در اطراف بدن مانند: حوزه‌ي
پولاريتي، حوزه‌ي بيوپلاسما و نيز اجزايي مانند شعور سلولي، فركانس مولكولي
و بي‌نهايت اجزاي ناشناخته ديگر.


در بينش فراكل‌نگري، هر سلولي در رابطه با ساير سلول‌ها
مورد بررسي قرار مي‌گيرد؛
جسم، روان، ذهن و ساير كالبدهاي وجودي انسان با يكديگر در ارتباط
است و نشان مي‌دهد كه صدمه ديدن هر يك از اين اجزا، باعث لطمه ديدن ساير
بخش‌ها نيز خواهد شد.
با داشتن چنين تصويري از انسان، تشخيص بيماري و بخش معيوب
وجود او كاري تقريباً غيرممكن است. درمان تاكنون به اين شكل بوده است كه
هر مكتب و شيوه‌ي فكري فقط از يك زاويه‌ي خاص به انسان نگاه كرده و از آن
زاويه، نقايص را مورد شناسايي قرار داده و به‌دنبال آن بيماري و درمان را
تعريف كرده است. براي مثال،
طب رايج انسان را مانند يك ماشين دانسته وفقط به كالبد فيزيكي انسان، گوشت،
پوست و استخوان توجه دارد؛
هوميوپاتي فقط
به شعور سلولي مي‌پردازد؛ «پولاريتي‌درماني» حوزه‌ي
پولاريتي و«سايمتيك‌تراپي» فركانس مولكولي را مدنظر قرار
داده است و نگرش‌هاي ديگر كه هر يك از زاويه‌اي خاص به انسان نگاه كرده،
تعريفي يك بُعدي از او ارائه كرده و انسان را فقط از يك جهت مورد بررسي
قرار داده‌اند. از اين رو داستان انسان، مانند ماجراي فيلي در تاريكي جناب
مولانا است كه در آن نقل مي‌شود، عده‌اي در تاريكي فيلي را لمس كردند؛ كسي
كه پاي فيل را گرفت، گفت فيل يك ستون است و آن‌كس كه بر پشت فيل دست كشيد،
گفت فيل يك تخت است و فردي كه گوشش را گرفت، گفت فيل يك بادبزن است و تا
آخر.



ماجراي
انسان نيز بدين‌گونه است؛ كسي كه گوشت، پوست و استخوان را شناخته است،
بيماري را فقط نتيجه‌ي عملكرد بد‌ اين بخش‌ها مي‌داند و كسي كه
شعور سلولي را مي‌شناسد، مي‌پندارد بيماري زماني حادث مي‌شود كه شعور
سلول مختل شود، كسي كه با چاكرا سر و كار دارد، مي‌گويد بيماري زماني رخ
مي‌دهد كه تعادل چاكراها به هم خورده باشد و كسي كه بر
طب
سوزني
واقف است،
اين‌گونه نظر مي‌دهد كه بيماري زماني پيش مي‌آيد كه تعادل انرژي در هريك از
كانال‌هاي چهارده گانه برهم خورده و يا مسدود شده باشد و يا بيماري در
سايمتيك تراپي، برهم خوردن فركانس مولكولي بدن، تعريف مي‌شود.
پولاريتي درمانگرها نيز بيماري را نتيجه برهم خوردن حوزه‌ي پولاريتي بدن
مي‌دانند و آن‌ها كه هاله را مدنظر قرار داده‌اند، بيماري را در اين رابطه
مي‌بينند و فقط در جهت اصلاح هاله‌ها برمي‌آيند و....

اما تعريف جامع و كامل بيماري چيست و چه تعريف كلي مي‌توان
براي آن ارائه داد؟
مطابق نظريه‌ي فراكل‌نگري،
تعريف بيماري عبارت است از:
وجود هرگونه اختلال،
انسداد، صدمه و عدم تعادل در هريك از بي‌نهايت اجزاي تشكيل‌دهنده‌ي وجود
انسان.

درصورتي كه بخواهيم تعريف
فراكل‌نگري را از بيماري قبول كرده و به‌كار ببريم، تشخيص بيماري
توسط انسان كاري محال و غيرممكن است. يكي از دلايل تعدد
شاخه‌هاي درمان نيز به‌همين دليل است كه قابليت اجرايي توسط
درمانگر را پيدا كند.
براي اين منظور تا حد امكان
يك شاخه را به شاخه‌هاي متعدد و تخصصي‌تري تقسيم مي‌كنند تا تشخيص،
آسان‌تر و دقيق‌تر صورت بگيرد؛ ولي با اين همه، بسياري از تشخيص‌ها غلط
است.
در فرادرماني، درمان بيمار با توجه به تعريفي كه در
فراكل‌نگري از بيماري ارائه شد، دنبال مي‌شود. تشخيص نوع بيماري و بهبود
آن، بر خلاف همه‌ي رشته‌ها كه توسط فرد انجام مي‌گيرد و درمانگر در انجام
آن نقش تعيين‌كننده‌‌اي بازي مي‌كند، مستقل از وجود عوامل انساني انجام
مي‌شود و در آن هوشمندي عظيمي كه كار
كاوش(اِسكن) بدن و تشخيص اجزاي معيوب و رفع آن‌ها را به‌عهده
دارد، نقش اصلي را ايفا مي‌كند. در واقع، اِسكن عبارت است از زير ذره بين
گذاشتن همه‌ي وجود انسان و همان‌طور كه تعريف شد، انسان شامل بي‌نهايت
اجزاي مختلف است، و اين كار جز به كمك يك هوشمندي عظيم و مافوق هوش و تخصّص
و علم انسان امكان‌پذير نيست.




فرادرمانگر به دو دليل از
كليه‌ي توان‌هاي فردي خلع سلاح مي‌شود:
1) در جهت اثبات هوشمندي مورد
بحث، به‌طوري كه پس از انجام درمان مطمئن
باشد كه به‌جز شعور الهي هيچ پديده‌ي ديگري در انجام
درمان نقشي نداشته است و پس از ايمان و يقين پيدا كردن نسبت به آن،
به‌صاحب اين هوشمندي كه خداوند است پي برده و با اين ترتيب به خداشناسي
عملي نايل شود. زيرا:
روشن بنگـر كه آفتـاب است آن نـور كه
خوانيـش به مهتاب
(شاه نعمت‌الله)

مستيــم وخـراب، در خرابات اين مست خوش
خراب، درياب
آينـه به نـور اوسـت روشـن مـه
بـنگـر و آفتـاب دريـاب
(شاه نعمت‌الله)
2) تسليم شدن و
خود را سپردن و دست برداشتن از تلاش و تقلاّ در موارد معنوي و آسماني، در
حلقه‌هاي رحمانيت.

به سعي خود نتوان برد، پي به گوهر مقصود خيـال بـاشـد كـاين كـار، بي‌حواله برآيد
(حافظ)
در ضمن براي انجام
فرادرماني نيازي به نيت كردن نيست.
جام جهان نماست، ضمير منيـر
دوسـت اظهار احتياج خود آنجا، چه
حاجت است
(حافظ)

قانون كار آسماني:تسليم
قانون كار زميني: تلاش
و مجاهدت
«لَيسَ للاِنسان اِلاّ ما
سَعي» (نجم: 39)

«وَ جاهَدوا في سَبيله....» (مائده: 35)
«... وَ جاهَدوا بِأَموالِكم
و اَنفُسِكم في سَبيلِ الله....»
(توبه: 41)
پس فرادرماني ضمن
فراهم كردن امكان درمان، ما را به خداشناسي عملي نيز
رهنمون مي‌شود و به‌عنوان وسيله‌ي مؤثري در اين رابطه به‌كار مي‌آيد.در
اين‌جا با توجه به اين‌كه، فرادرماني از طريق اتصال به
شبكه‌ي شعور كيهاني صورت
مي‌گيرد، اين شبكه را مورد بررسي بيش‌تري قرار مي‌دهيم.
شبكه‌ي شعور كيهاني،
هوشمندي حاكم بر جهان
هستي مادي است. در عرفان كيهاني (حلقه).


فصل دوم (قسمت اول) Ketab21

همان‌گونه كه در(شكل-13)
مشاهده مي‌شود،حلقه‌هاي اتصال زيادي
به شبكه شعور كيهاني وجود
دارد كه حلقه‌ي فرادرماني فقط يكي از آن‌هاست. ]كه
در اين كتاب مورد مطالعه و بررسي قرار مي‌گيرد.[
هر يك از حلقه‌هاي شبكه
شعوركيهاني، تسهيلات خاصي را در اختيار انسان قرار
مي‌دهد كه در عرفان كيهاني(حلقه)
به كمك اين حلقه‌ها مي‌توان مسير خودشناسي را طي كرد.

انسان، بيماري و تحول
مبارزه با بيماري، يكي از
مهم‌ترين مبارزه‌هاي انسان در طول حيات او روي كره‌ي خاكي
بوده و روياي پيروزي بر آن، يكي از بزرگ‌ترين آرزوهايش را شكل داده است.
انسان پيوسته در اين انديشه بوده كه اگر بيماري وجود نداشت،
مي‌توانست طعم خوشبختي را چشيده و دمي را به آسايش بگذراند. اما به‌راستي
اگر انسان با مشكل بيماري دست به گريبان نبود، آيا مي‌توانست به سعادت،
خوشبختي و آرامش برسد؟
بدون‌شك
جواب ما به اين سؤال مهم منفي است؛ چرا كه با اندكي دقت نظر مي‌توان به
اين مسأله پي برد، عاملي كه مانع رسيدن انسان به سعادت، خوشبختي و آرامش است، بيماري نيست بلكه وجود
خود اوست كه هم چون زهري عليه خويشتن همواره به‌كار رفته و آسايش و آرامش
او را به باد داده است.
از بدي‌ها آنچه گويم، هست قصدم خويشتن زان
كه زهري من نديدم در جهان، چون خويشتن
........................ ........................

دشمن جانم منم، افغان من هم از خود اسـت كز
خودي خود، بخواهم همچو هيزم، سوختن
(مولانا )
و يا به قول حافظ:
حجاب راه تويي حافـظ، از
ميـان برخيـز خوشا كسي كه در اين راه،
بي‌حجاب رود
بنابراين، دشمن اصلي و
حجاب خوشبختي انسان، وجود خود اوست؛ و با حذف و ازبين
رفتن بيماري، مشكلات او نه تنها حل نشده، بلكه امكان افزايش آن نيز مي‌رفت
زيرا بيماري خود عامل مؤثري براي جلوگيري از بلند پروازي‌ها و سركشي‌هاي
انسان بوده است؛ همان‌جاه طلبي‌هايي كه انسان خود شيفته را به ورطه‌ي
نابودي و فلاكت كشانيد.
گر سـر فـرعـون را، درد بُدي و بـلا لاف خدايي كجا، در دَهَدي آن
عُنود
(مولانا)
در اين‌صورت به خوبي
مي‌توانيم بفهميم كه درمان بيماري‌ها راه نجات و رهايي
انسان سرگشته نيست و او به چيزي فراتر از درمان نياز دارد؛
عاملي كه بتواند باعث تحول او شده و او را از دست خويشتن نجات دهد، تحولي
مثبت به سوي كمال؛ و بدون چنين تحولي، انسان همواره در فلاكت به سر خواهد
برد.
در راستاي تحقق
چنين آرماني، ما با نگرشي نو به انسان و
مشكلات او نگاه مي‌كنيم و هر راه‌حلي را در جهت تحول او مورد بررسي و
پي‌گيري قرار داده و درمي‌يابيم كه خارج از اين ديدگاه، راه‌حل‌ها تأثير
چنداني در ايجاد تحولي مثبت نخواهند داشت.
بنابراين، درمان از
ديد اين مكتب، فقط وسيله‌اي است براي
ايجاد تحول در بيمار و
درمانگر.
مكتب عرفاني «فرادرماني» به‌عنوان راهي در جهت رسيدن به اهداف
متعالي است تا ضمن تحقق بخشيدن به امر درمان، زمينه‌ي ايجاد تحول فكري و
بينشي را براي انسان فراهم كند. شيوه‌اي كه در ضمن ِ درمان بيمار، توجه
اورا به يك مبدأ هوشمند و يك شعور لايزال جلب كرده تا اين عمل، زمينه ساز
ايجاد تحولي تعالي بخش شود و مشكل انسان، عدم آشنايي عملي با چنين منبعي
بوده است.


فرادرماني مي‌تواند
چنين روندي را براي بيمار فراهم كند تا با مشاهده‌ي روند
هوشمندانه درمان خود كه بدون دخالت هيچ‌گونه عامل مادي و يا
كاري كه منتسب و مربوط به مهارت‌ها و علم و دانش انسان باشد؛ او
بتواند ناخودآگاه در مقابل قدرتي عظيم قرار گرفته و به درك اين
منبع هوشمند برسد و به‌دنبال آن تغييرات بينشي لازم و
تحولات بعدي به‌وجود بيايد.
بنابراين در اين مكتب، توجه
به اين موضوع بسيار حايز اهميت است كه، اصالت اين نگرش حفظ شده و فرد را
فقط در ارتباط با شعور كيهاني قرار
دهد و از دخالت هم زمان شيوه‌هاي جانبي درمان،
مانند گياه درماني، حجامت، ماساژ درماني، هوميوپاتي و...
هر روش غيرمتعارف درماني ديگر كه ذهن بيمار را از
شعور الهي منحرف كند، خود داري كرده تا براي بيمار ايجاد
سردرگمي نكند و همچنين باعث نشود كه روند و شيوه‌هاي تفكري بيمار،
بدون هيچ‌گونه تغييري ادامه يابد. اين
عمل، جلال و عظمت
شبكه‌ي شعور كيهاني را مخدوش
كرده و بيمار را از
دسترسي به آگاهي ناب و رهايي بخش محروم مي‌كند و
فرادرمانگر خود نيز دچار آشفتگي‌ها و به هم ريختگي‌هايي خواهد شد.
ساقي بيا، كه هاتف غيبم به
مژده گفت با درد صبر كن، كه دوا
مـي‌فـرستـمت
(حافظ)

زماني كه اتصال به
شبكه‌ي شعور كيهاني برقرار
باشد، تجويزهاي انساني ميل به خود نمايي و ايجاد اختلالي، بيش نيست.

تعريف
اتصال

منظور از اتصال در
فرادرماني، برقراري نوعي ارتباط است كه هيچ تعريف دقيقي ندارد،زيرا
در دنياي بي‌ابزاري انجام مي‌گيردو ما فقط مي‌توانيم آثار آن را مورد
بررسي قرار دهيم و نه خود اتصال را.

برقراري
اتصال

· اصل: جهت بهره‌برداري از عرفان عملي عرفان
حلقه، نياز به ايجاد اتصال به
حلقه‌هاي متعدد شبكه شعور كيهاني است.
اين اتصالات، اصل
جدايي‌ناپذير اين شاخه‌ي عرفاني است. جهت تحقق بخشيدن به هر مبحث در عرفان عملي كيهاني، نياز به «حلقه»ي
مشخص و «حفاظ»هاي خاص آن حلقه است. اتصال به دو دسته كاربران و مربيان ارائه مي‌شود كه
تفويضي بوده و در قبال مكتوب نمودن سوگند نامه‌هاي مربوطه، به آنان تفويض
مي‌شود. تفويض‌ها، توسط مركزيت كه كنترل و هدايت‌كننده‌ي جريان عرفان حلقه است، انجام مي‌گيرد.

· اصل:دو
نوع كلي اتصال به شبكه‌ي شعور كيهاني وجود
دارد:
الف: راه‌ فردي (اُدعُوني استجب لكم-غافر: 60).
راه
فردي راهي است كه هيچ‌گونه تعريفي نداشته و در آن شخص، به واسطه‌ي اشتياق بيش از حد خود، بدون كمك معلم و راهنمايي به شبكه شعور كيهاني اتصال پيدا كرده است. براي برقراري اين اتصال وجود اشتياق زايد
الوصفي نياز است.(شكل 14– الف)

حافظ آن ساعت كه اين نظم پريشان مي‌نوشت طاير فكرش به دام اشتيــاق افتـاده بـود
(حافظ)
ب:
راه‌‌جمعي
(و اعتَصموا بحَبل الله جميعاً و لا تَفرّقوا-آل‌عمران:104).
راه جمعي راهي است كه در آن فرد با كمك يك شخص متصل‌كننده‌، در حلقه‌ي
وحدت قرار مي‌گيرد. اين حلقه مطابق (شكل-14ب) سه عضو دارد: شعور كيهاني،
فرد متصل‌كننده و فرد متصل‌شونده. با تشكيل حلقه، بلافاصله «فيض‌الهي»
در آن به جريان
افتاده و انجام كارهاي مورد نظر، از طريق حلقه‌هاي مختلف در چارچوب اين
عرفان تحقق مي‌پذيرد. براي تحقق حلقه‌ها، وجود سه عضو ذكر شده كافي است، در
اين‌صورت عضو چهارم،
«الله» خواهد بود.


عرفان حلقه بر
مبناي راه جمعي(اعتصموا)، ايجاد اتصال كرده و فيض الهي نيز در آن‌جاري مي‌شود. تشكيل اين حلقه
مطابق (شكل– 14 ب) است:




فصل دوم (قسمت اول) Ketab22
در دنياي عرفان با
تعابير مختلفي، به كرّات از حلقه‌ي وحدت نام‌برده شده و به آن اشاره شده
است؛ براي مثال، سعدي در مورد اين حلقه مي‌گويد:
سلسله‌ي موي دوسـت، حلقـه‌ي دام بـلاست هركه دراين حلقه نيست، فارغ
ازاين ماجراست
او
ضمن بيان وجود اين حلقه، اشاره دارد كسي كه در اين حلقه نباشد، از
بهره‌مندي فيض جاري در آن محروم مي‌ماند. همچنين او به روشني به اين نكته
اشاره مي‌كند كه تا فرد در وحدت با شخص ديگري قرار نگيرد، چيزي را به او
نشان نمي‌دهند.
هركه مجمـوع نبـاشـد، بـه تماشا نرود يار با يار سفـر كـرده، بـه
تنـهـا نـرود
(سعدي)
و
حافظ به اين نكته اشاره دارد
كه هر كسي كه با خداوند كار داشته باشد، پاي از اين دايره كه همان حلقه‌ي
اتصال است، هرگز بيرون نخواهد
گذاشت.
هركـه را بـا سـر سبزت، سر سودا باشد پاي از اين دايـره بيـرون
ننهـد، تا باشد
مولانا در
رابطه با اتصال انسان با
خداوند چنين سروده است:
اتصالي بي‌تكلف،
بـي‌قيـاس هسـت رب الناس را با
جان ناس
اتصالـي كـه نـگنجـد در كلام گفتنـش تكليـف باشد والسلام
و جناب حافظ نيز
اتصال گرفتن را به نوشيدن مي ‌از جام ساقي تشبيه
كرده است و آن را باعث افزايش كرامت و رسيدن به كمال مي‌داند.
بيا ساقي آن
مي‌ كه حـال آورد كرامـت فـزايـد، كـمـال
آورد
به من ده كه بس بيدل
افتاده‌ام وزين هر دو بي‌حـاصل افتاده‌ام
و شاعري ديگر مي‌افزايد:
بيا ساقي آن‌جـام
صـافي صفت كه بر دل گشـايـد در معـرفت
بـده تـا صــفـا در درون آردم دمـي از كــدورت، بـرون آردم
به‌دنبال
قرارگرفتن در حلقه‌ي وحدت و برقرار شدن اتصال، فيض رحمت او جاري مي‌شود كه
عرفا اين اتصال را به نوشيدن مي‌تشبيه كرده‌اند؛ مي‌ از خُم معرفت او كه
ضمن سرخوشي روحاني، علم و آگاهي و معرفت و عشق را بر جان انسان مي‌ريزد. و
اين خداوند است كه با زبان عارف «ساقي» ناميده مي‌شود.


ساقيـا بده جامي، زان شراب روحاني تا دمي بياسايم، زين حجاب جسماني
(شيخ بهايي)
جناب مولانا در
رابطه با اين اتصال و نوشيدن از خُم وحدت الهي و
مقايسه آن با خُم باده‌ي زميني چنين مي‌سرايد:
اي ساقي جان
پر كن، آن ساغر پيشيـن را آن راهــــــزن دل را، آن
راهـبـــــر ديـــــــن را
زان مـي ‌كه ز
دل خيـزد، با روح درآميـــــزد مخمور كند جوشش، هر چشم خدا
بيــــن را
آن باده انـگــــوري مـر امّـت عـيســـــي را و ايـــن بـاده منصوري مــــر امّت ياسيـــــن را
خُم‌هاست از آن باده، خُم‌هاست از اين باده تا نشكني آن خُم را، هرگز نچشي ايـن را
آن باده به جز يك دَم، دل را نكنـد بي‌غــــم هرگز نَكشـــد غم را، هرگز نَـكنـد كيـــــن را
يك قطره از اين ســـاغر، كار تو كند چون زر جانم بـه فـــــدا بـادا، ايـن ساغـــــر زريـن را
و در خاتمه:
آه كه سبوي تن من، خــــالي است
مي‌چه مي‌اي، در كف آن ساقي اسـت
پس تو بيا ساقـــي
جــان، مي ‌بريز مي ‌بــه سبـــــوي دل و جانــــم بريـــــز
مي ز خُـمِ مـعـرفـت و
فـهـم خـــود از خــــِرَد و وحــــدت و آن عشـــــق
خـود
(طاهري)
فيض حلقه‌ي وحدت از بركت
نزديكي و وحدت حداقل دو نفر ايجاد شده و هر كجا حداقل دو نفر در حلقه جمع
باشند، عضو سوم روح‌القدس و عضو چهارم آن خداوند است.
تنها شرط حضور در حلقه‌ي
وحدت «شاهد» بودن است. شاهد كسي است كه نظاره‌گر و
تماشاچي باشد و در حين نظاره هيچ‌گونه قضاوتي نداشته و هرگونه اتفاقي را در
حلقه مشاهده كرده، زير نظر داشته باشد و در حين مشاهده از تعبير و تفسير
جدا باشد (تعبير و تفسير پس از مشاهده).
هيچ‌كس
حق معرفي اين اتصال را با نام ديگري غيراز شبكه‌ي شعور كيهاني و يا شعور
الهي نداشته، اين كار فريب ديگران محسوب شده و باعث سوق آن‌ها به سمت غير
از خدا و انحراف آن‌ها خواهد شد (اصل اجتناب از من دون‌ الله) و همچنين هر عاملي كه فرد اتخاذ كند تا
بدان
وسيله خود را مطرح كرده و يا منجر
به «منيّت» و
ادعاي رجحان و برتري نسبت به ديگران شود، از انحرافات بارز است

(اصل اجتناب از اَنَا خِيرٌ مِنهُ).
از
توضيحات فوق مشخص مي‌شود، درمان توسط فرادرمانگر انجام نشده، بلكه از طريق
اتصال به شبكه‌ي شعور كيهاني صورت مي‌گيرد و فرادرمانگر فقط نقش عضوي را
بازي مي‌كند تا حلقه‌اي به نام حلقه‌ي وحدت، كه حلقه‌ي فيض الهي است، تشكيل
شود
.


بنابراين، درمان وابسته
به انرژي و مهارت او نبوده، بلكه توسط هوشي بسيار برتر از هوش
انسان هدايت مي‌شود. همچنين استعداد و توان فرادرمانگر نيز
تأثيري در نتيجه‌ي فرادرماني ندارد. در اين‌صورت فرادرمانگر
نيز دچار هيچ‌گونه عارضه‌ي جسمي مانند خستگي و تحليل جسمي نشده و نيازي به
جبران انرژي از طبيعت و غيره را نيز نخواهد داشت. شرط ورود به اين حلقه،
تسليم است كه به منزله‌ي شاهد بودن است و جداگانه درباره‌ي آن
صحبت خواهد شد.
قانون
ارتباط انسان
با خدا
اصل:
هنگامي كه انسان از خداوند ‌درخواستي داشته باشد، به‌طور
مستقيم از خدا درخواست مي‌كند.
اياك نستعين فقط
(مطلق) از تو كمك مي‌جوييم (فاتحه: 5)
قُل انَّما اَنا بَشرٌ مثلكم
يُوحي اِلَيّ اَنَّما اِلهكم اِله واحد فاستقيموا اِليه و استغفروهُ و ويل
للمشركين. (فصلت:
6)

«بگو: من
بشري هستم مثل شما كه به من وحي مي‌شود، خداي شما خدايي است يگانه، پس
مستقيم به سوي او برويد و از او استغفار بطلبيد و واي بر مشركين(كساني كه «فاستقيموا
اليه»
را نقض
مي‌كنند).»


اما درخواست انسان ازطريق
هوشمندي الهي و يا به‌طور قراردادي از طريق
شبكه‌ي شعور كيهاني پاسخ
داده خواهد شد:
و ما كان لبَشرٍ اََن
يكلِّمَهُ اللهُ اِلا وَحياً اَو مِن ورآيء حِجابٍِ أو يرسِلَ رَسُولاً
فَيوحي بِِاِذنِه مايشاء (شوري: 51)

«و
هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن بگويد جز به وحي مستقيم يا از پشت
مانعي يا رسولي بفرستد كه به اجازه‌ي او آن‌چه را بخواهد وحي كند...»
و هيچ انساني از اين قاعده
مستثنا نيست، پس نام انسان به هر كس اطلاق شود، بايد مطابق
نمودار زير در جايگاه خود قرار بگيرد. همچنين اگر نام انسان از روي كسي
برداشته شود، ديگر در اين زمره تلقي نشده و كمال او از صورت انساني خارج
مي‌شود و ديگر در چار چوب كمال و تعالي كه در مورد انسان‌ها صدق مي‌كند،
قابل بحث و بررسي نخواهد بود و بايد به‌عنوان موجودي غيراز انسان تلقي شود؛
در غيراين‌صورت گذشته از نقض آيه‌هاي شريفه فوق، عدالت الهي را نيز مبني
بر برابري همه‌ي انسان‌ها در مقابل خداوند، زيرسؤال مي‌برد.


فصل دوم (قسمت اول) Ketab23
در مسايل آسماني (معنوي)،
تسليم و در مسايل زميني (دنيوي) تلاش عوامل تعيين‌كننده‌‌اي
هستند؛ مسايل زميني خود نيز تابع جبر و اختيار مي‌باشند. به‌طور كلي، جبر
عاملي است كه جهان دوقطبي را غيرقابل محاسبه كرده و به فلسفه‌ي حركت انسان معنا
داده است. در غيراين‌صورت همه‌ي اتفاقات قابل محاسبه و پيش‌بيني مي‌شد و
ديگر نيازي به تصميم‌گيري و اختيار انسان نبود، لذا حركت انسان به‌طور كامل
بي‌‌معني شده و فلسفه‌ي خلقت انسان پوچ و بيهوده مي‌شد.
درعرفان‌حلقه،
عوامل‌انساني، كليه‌ي‌خصوصيات
فردي، شرايط جغرافيايي و اقليمي، امكانات و توان‌هاي فردي و... نقشي در
ايجاد اتصال و دريافت‌هاي ماورايي ندارند. بنابراين
موارد زير هيچ‌گونه تأثيري در استفاده از شبكه و دريافت آگاهي‌هاي آن
ندارد.
- جنسيت، سن، مليت،
استعداد، سواد، معلومات، تفكرات، اعتقادات، تجارب عرفاني، و...
- رياضت، ورزش، نوع تغذيه
و...
- سعي، كوشش، تلاش، اراده،
تقلا و...
- تخيل و تصور و تجسم، ذكر و
مانترا، نماد و سمبل، تلقين و تكرار، تمركز و...
-نوع تيپ ساختاري فرد مانند
تيپ دموي، صفراوي، سوداوي، بلغمي و يا تيپ‌هاي كافا، واتا، و
پيتا و...
تعريف
شاهد و تسليم

شاهد كسي است كه:
- نظاره‌گر
باشد.
- در امر نظاره‌گري چيز
ديگري را مانند تخيل، تصور، تفسير و... وارد نكند، زيرا باعث خروج او از
عمل نظاره‌گري مي‌شود.
- واقعيت و حقيقت را بتواند
ببيند.
- بي‌طرف بوده و پيش‌داوري
نداشته باشد.
- در زمان حال حاضر، حضور
داشته باشد.
- شرطي نشده باشد.
- آزاد باشد. (عدم‌استفاده
از مواد توهم‌زا)
- تسليم باشد.
(عدم انجام هر كاري در حلقه)

نيسـت
كـس را از توكل خوب‌تر چيست از تسليم خود محبوب‌تر
(مولوي)
تنها
شرط حضور در حلقه‌ي وحدت، شاهدبودن است. شاهد كسي است كه
نظاره‌گر و تماشاچي باشد و در حين نظاره هيچ‌گونه پيش‌داوري و
قضاوتي نداشته و هرگونه اتفاقي را در حلقه مشاهده كرده، زير نظر داشته باشد
و در حين مشاهده از تعبير و تفسير خوداري كند (تعبير و تفسير پس از
مشاهده). تسليم بودن، تنهاشرط تحقق موضوع حلقه‌ي مورد نظر
است.

تعريف
لايه‌ي محاف
ظ
لايه‌ي محافظ
لايه‌اي از جنس آگاهي است كه در فرادرمانی با مكتوب
نمودن سوگندنامه به فرادرمانگر تفويض مي‌شود.
اين
لايه تحت هوشمندي شبكه‌ي
شعور كيهاني ضمن محافظت فرادرمانگر، بيمار را نيز چه در فرادرماني از راه دور و چه از راه نزديك در حفاظ مطمئني قرار داده
تا از «تداخل شعور معيوب سلولي» و «تشعشعات منفي»
و به‌خصوص در مقابل نفوذ «موجودات غيراُرگاني[b]ك[b]»[b] محافظت
كند. (شكل- 15)
[/b][/b][/b]


فصل دوم (قسمت اول) Ketab24
زبان اصلي انسان،
زبان تشعشعات است. اين موضوع را شايد همه به خوبي تجربه
كرده باشند. براي مثال، اگر دقايقي را در كنار يك فرد افسرده بنشينيم، بدون
اين‌كه او را بشناسيم و يا با او حرفي زده باشيم، پس از زمان كوتاهي ما
نيز احساس سنگيني، رخوت و خمودگي پيدا خواهيم كرد و در واقع «افسرده دل
افسرده كند انجمني را» و برعكس؛ زماني كه در كنار يك انسان سرحال و خوشحال
بنشينيم پس از مدت زماني ما نيز احساس سرحالي خواهيم كرد. ما از روبه‌رو
شدن با بعضي افراد احساس آرامش و با برخي ديگر، احساس اضطراب مي‌كنيم.
روان‌پزشكان و افرادي كه
به‌مدت طولاني مجبور هستند با افراد روان‌پريش صحبت كرده و درحين روانكاوي و
صحبت مجبور هستند كه به‌روي آن‌ها تمركز كنند، به‌ميزان بسيار بيش‌تري در
معرض تداخل تشعشعات منفي و ساير تداخلات قرار دارند،
در نتيجه، تيك‌هاي منفي بيماران از طريق تشعشعات به آن‌ها، انتقال پيدا
مي‌كند.
همچنين، افراد ديگري نيز كه
به‌واسطه‌ي حرفه‌ي خود، بايد براي مدت‌هاي طولاني رو به روي مراجعين خود
نشسته و با دقت به حرف‌هاي آن‌ها گوش داده و تمركز كنند، بيش از سايرين در
معرض انتقال اين آلودگي‌ها قرار دارند. از اين گروه مي‌توان وكلا،
هيپنوتيزورها، مشاورين و... را نام برد.
به اعتـقـاد فـرادرمـانـي يكـي از راه‌هـاي سـرايـت
آلـودگـي بــه انسـان «آلودگي تشعشعاتي»است.


· نكته‌ي مهم: پس از
مكتوب نمودن سوگند نامه، فرادرمانگر زمان دريافت لايه‌ي محافظ را
تعيين و به مربي خود اعلام مي‌كند و مربي نيز آن را به شبكه‌ي شعور كيهاني اعلام
مي‌كند. براي دريافت لايه‌ي محافظ، وضعيت فرد از نقطه‌نظر
جهت جغرافيايي و موقعيت بدني از قبيل: نشسته، ايستاده، خوابيده و... در حال
حركت و يا سكون و... تأثيري در نتيجه‌ي دريافت لايه‌ي محافظ
ندارد و حتي درصورتي كه فراموش كند ارتباط برقرار كند، لايه‌ي محافظ،
اجرا خواهد شد.
لايه‌ي محافظ هر
كسي، مانند اثر انگشت او، منحصر به فرد بوده و نحوه‌ي اجرا و شكل آن براي
هر فرد به نوع خاصي است و امكان اين‌كه براي دو نفر يكسان باشد، نخواهد
بود.
فرادرمانگري
فرادرمانگري
به‌عملي اطلاق مي‌شود كه در آن فرد درمانگر كه در اين‌جا فرادرمانگر
ناميده مي‌شود، از
طريق متصل كردن بيمار به شبكه‌ي شعور كيهاني، او را در معرض اين
هوشمندي قرار داده تا درمان بيمار مطابق آن‌چه كه در فرادرماني توضيح داده
شده است، صورت بگيرد. به بيمار نيز فرادرمانگير گفته مي‌شود و درصورتي كه
فعاليت فرادرماني در محل‌هاي اختصاصي صورت بگيرد، اين محل‌ها را
فرادرمانگاه مي‌ناميم.



هدف
از فرادرمانگري

درمان به‌عنوان
يك روش عرفاني، در راه رسانيدن فرادرمانگر به اهداف زير مورد استفاده قرار
مي‌گيرد:
1. آشنايي عملي با شعور الهي(شبكه شعور كيهاني) و خداشناسي عملي
با انجام كار عملي درمان،
هوشمندي حاكم بر جهان هستي به
اثبات رسيده و به‌دنبال آن سؤالي مطرح مي‌شود كه منبع اين هوشمندي كجاست و
يا صاحب آن كيست؟
بنابراين، ما به منبعي
رسيده و يا مجبور خواهيم شد كه بگوييم اين هوشمندي خود
از جايي آمده است و يا منبع و صاحبي دارد كه آن را «خدا»
مي‌ناميم و در واقع مي‌خواهيم از اثر، پي به صاحب اثر ببريم.
روشن بنگر كـه آفتـاب اسـت آن
نور كه خواني‌اش به مهتـاب
(شاه نعمت‌الله ولي)
از ديدن مهتاب به منبع اصلي
تأمين نور آن كه آفتاب است، پي مي‌بريم ضمن اين‌كه لحظه‌اي نمي‌توانيم به
خورشيد نگاه كنيم، در حالي كه بدون هيچ‌خطري به مهتاب نگاه كرده و از نور
آن لذت مي‌بريم.
2. رهايي از اسارت در خويشتن
يكي از بزرگ‌ترين مشكلات
انسان، اسارت در خويشتن است. همه‌ي انسان‌ها پيوسته در حال
تفكر و صحبت درباره‌ي مشكلات خود هستند، اما اگر شخص ديگري بخواهد در مورد
مشكل خود با ما صحبت كند، به او گفته مي‌شود كه آن مشكل خود اوست و به
ديگران ارتباطي ندارد. به‌گونه‌اي انسان در خويشتن گرفتار شده و در يك سير
تسلسل باطل قرار گرفته است. انسان گرفتار از درون قلعه‌ي وجود خود
نمي‌تواند بسياري از حقايق جهان هستي را
درك كند.
اگر در خويشتن گردي گرفتار
حجاب تو شود عالم به يك بار
(شبستري)
بنابراين، در اين شاخه‌ي
عرفاني، درمانگري به‌عنوان وسيله‌اي براي جدا شدن از خويشتن مورد استفاده
قرار گرفته و شخص از خود بيرون آمده، جوياي مشكلات ديگران خواهد شد و پس از
كسب اين تجربه، متوجه مي‌شود كه بيرون از قلعه وجودي خويشتن نيز محيطي
زيبا و دل پذير وجود دارد و او بي‌جهت درون قلعه‌اي زنداني بوده است.
نبندي زان ميان، طرفي
كمروار اگر خود را، بـبينـي در ميانـه
(حافظ)
و يا:
تا علم وفضل بيــني، بـي‌معرفـت
نشينـي يك نكته ات بگويم، خود را مبين كه رستي
(حافظ)
[b]3. توفيق به انجام عبادت عملي

[/b]
عبادت بر
دو گونه است: عبادت نظري و يا زباني و عبادت عملي. براي درك بهتر اين بحث، مي‌توانيم عبادت را
با رفاقت مقايسه كنيم.
رفاقت
نيز مانند عبادت بر دو نوع است: رفاقت
زباني
و رفاقت
عملي
. در رفاقت زباني، همان‌گونه كه از نام آن پيداست،
زبان تعيين‌كننده‌ي همه‌چيز است و با زبان و زبان بازي ما خود را حتي
قرباني و فداي يكديگر مي‌كنيم و خاك زيرپا، غلام و چاكر و نوكر همديگر
مي‌شويم، درد يكديگر را به جان مي‌خريم اما همين كه مشكلي براي كسي پيش
بيايد، همان‌ها كه فدايي بودند و قربان يكديگر مي‌رفتند، فرار را بر قرار
ترجيح داده، هريك از گوشه‌اي و به بهانه‌اي صحنه را خالي مي‌كنند. با اين
توضيح، چه موقع مي‌توانيم روي دوستي افراد حساب كنيم. مسلماً زماني كه در
عمل و به هنگام گرفتاري، در صحنه‌ي مشكلات ما حاضر شده باشند، در اين‌صورت
دوستي واقعي خود را به ما ثابت كرده‌اند. در عبادت عملي نيز بدين‌گون
ayshin
ayshin
مدير تالار خودشناسي
مدير تالار خودشناسي

تعداد پستها : 169

امتياز كاربر : 365

تاريخ عضويت : 2010-01-30

جنسيت : انثى

متولد : 1991-11-04

سن : 32

شهر : تـبــــــــــــريـــــــز


ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا نوكيا
حالت من: ناراحت ناراحت
جوايز اخذ شده:

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد